«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۳۵۲فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلان روزگاری شد که در ميخانه خدمت میکنم در لباس فقر کار اهل دولت میکنم تا کی اندر دام وصل آرم تذروی خوشخرام در کمينم و انتظار وقت و فرصت میکنم واعظ ما بوی حق نشنيد بشنو کاين سخن در حضورش نيز میگويم نه غيبت میکنم با صبا افتان و خيزان میروم تا کوی دوست وز رفيقان ره استمداد همت میکنم خاک کويت زحمت ما برنتابد بيش از اين لطفها کردی بتا تخفيف زحمت میکنم زلف دلبر دام راه و غمزهاش تير بلاست ياد دار ای دل که چندينات نصيحت میکنم ديدهی بدبين بپوشان ای کريم عيبپوش زين دليریها که من در کنج خلوت میکنم حافظم در مجلسی، دردیکشم در محفلی بنگر اين شوخی که چون با خلق صنعت میکنمSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
--------
1:09:03
--------
1:09:03
حاشا که من به موسم گل ترک می کنم ۳۵۱
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۳۵۱مفعول و فاعلات و مفاعیل و فاعلانحاشا که من به موسم گل ترک می کنممن لاف عقل میزنم اين کار کی کنم؟مطرب کجاست؟ تا همه محصول زهد و علمدر کار چنگ و بربط و آواز نی کنماز قال و قیل مدرسه حالی دلم گرفتيک چند نيز خدمت معشوق و می کنمکی بود در زمانه وفا جام می بيارتا من حکايت جم و کاووس و کی کنماز نامهی سياه نترسم که روز حشربا فيض لطف او صد از اين نامه طی کنمکو پيک صبح تا گلههای شب فراقبا آن خجستهطلعت فرخندهپی کنم؟اين جان عاريت که به حافظ سپرد دوستروزی رخش ببينم و تسليم وی کنمSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
--------
1:17:27
--------
1:17:27
به عزم توبه سحر گفتم استخاره کنم ۳۵۰
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۳۵۰مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن به عزم توبه سحر گفتم استخاره کنم بهار توبهشکن میرسد چه چاره کنم؟ سخن درست بگويم نمیتوانم ديد که می خورند حريفان و من نظاره کنم چو غنچه با لب خندان به ياد مجلس شاه پياله گيرم و از شوق جامه پاره کنم به دور لاله دماغ مرا علاج کنيد گر از ميانهی بزم طرب کناره کنم ز روی دوست مرا چون گل مراد شکفت حوالهی سر دشمن به سنگ خاره کنم گدای ميکدهام ليک وقت مستی بين که ناز بر فلک و حکم بر ستاره کنم مرا که نيست ره و رسم لقمهپرهيزی چرا ملامت رند شرابخواره کنم؟ به تخت گل بنشانم بتی چو سلطانی ز سنبل و سمنش ساز طوق و ياره کنم ز باده خوردن پنهان ملول شد حافظ به بانگ بربط و نی رازش آشکاره کنمSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
--------
1:10:43
--------
1:10:43
دوش سودای رخش گفتم ز سر بیرون کنم ۳۴۹
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۳۴۹فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن دوش سودای رخش گفتم ز سر بيرون کنم گفت کو زنجير تا تدبير اين مجنون کنم؟ قامتش را سرو گفتم سر کشيد از من به خشم دوستان از راست میرنجد نگارم چون کنم؟ نکته ناسنجيده گفتم دلبرا معذور دار عشوهای فرمای تا طبع سخن موزون کنم زردرویی میکشم زان طبع نازک بیگناه ساقيا جامی بده تا چهره را گلگون کنم ای نسيم منزل ليلی خدا را تا به کی ربع را برهم زنم اطلال را جيحون کنم من که ره بردم به گنج حسن بیپايان دوست صد گدای همچو خود را بعد از اين قارون کنم ای مه صاحبقران از بنده حافظ ياد کن تا دعای دولت آن حسن روزافزون کنمSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
--------
1:00:15
--------
1:00:15
دیده دریا کنم و صبر به صحرا فکنم ۳۴۸
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۳۴۸فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن ديده دريا کنم و صبر به صحرا فکنم و اندر اين کار دل خويش به دريا فکنم از دل تنگ گنهکار برآرم آهی کآتش اندر گنه آدم و حوا فکنم مايهی خوشدلی آنجاست که دلدار آنجاست میکنم جهد که خود را مگر آن جا فکنم بگشا بند قبا ای مه خورشيدکلاه تا چو زلفت سر سودازده در پا فکنم خوردهام تير فلک باده بده تا سرمست عقده دربند کمر ترکش جوزا فکنم جرعهی جام بر اين تخت روان افشانم غلغل چنگ در اين گنبد مينا فکنم حافظا تکيه بر ايام چو سهو است و خطا من چرا عشرت امروز به فردا فکنم؟Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
میترسید بیآنکه بداند میترسد. غمگین بود بیآنکه بداند از چه. میخواست برود، بیآنکه بداند به کجا. دلتنگ بود، بیآنکه بداند برای که. _ پادکست رواق با رویکردی روانشناختی به اگزیستانسیالیسم میپردازه و سادهتر از اسمش، ریشهی بسیاری از احساسات عمیق آدمی رو واکاوی میکنه، غمها، ترسها، آرزوها. هدف رواق کشفِ فردیِ مخاطبان از ابعادِ زیستِ اصیله و من با تکیه بر آثار اروین یالوم، در این مکاشفه همراه شما هستمТавсифи сонетхои Хофиз